جدول جو
جدول جو

معنی دست درازی

دست درازی
تعدی و تجاوز و دست دراز کردن به مال یا ناموس دیگران
تصویری از دست درازی
تصویر دست درازی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دست درازی

دست درازی

دست درازی
دست بمال و ناموس دیگری دراز کردن تعدی تجاوز تطاول
دست درازی
فرهنگ لغت هوشیار

دست درازی

دست درازی
حالت و چگونگی دست طولانی. طول ید. (یادداشت مرحوم دهخدا). دراز بودن دست. بلنددستی، ظلم و تعدی. (آنندراج). تطاول و تعرض. (یادداشت مرحوم دهخدا). بطش. (ملخص اللغات خطیب). ظلم و ستم و جور و جبر و تعدی و زبردستی. (ناظم الاطباء) : متغلبان دست درازی از حد ببردند و بطاقت رسیدیم. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 66). خروج کرد و دست بقتل مسلمانان و نهب اموال و دیگر دست درازی برآوردند. (جهانگشای جوینی).
با همه عالم به لاف با همه خلق از گزاف
دست درازی مجوی چیره زبانی مکن.
ضیای نیشابوری
لغت نامه دهخدا

دست دراز

دست دراز
آنکه دستهای وی دراز باشد دراز دست زبر دست، ظالم ستمکار
دست دراز
فرهنگ لغت هوشیار

دست دراز

دست دراز
کسی که دست های دراز دارد، درازدست، کنایه از زبردست
دست دراز
فرهنگ فارسی عمید

دست دراز

دست دراز
درازدست. آنکه دستهای وی دراز باشد. (ناظم الاطباء). دارای ساعد و بازوی دراز. طویل الید، مرادف دست بالا و غالب و مسلط. (از آنندراج). زبردست. (از ناظم الاطباء) ، درازدست و ظالم. (ناظم الاطباء). ستمگر
لغت نامه دهخدا

دست دارمی

دست دارمی
دست آرمی. دستارمی. حق ریشه. حق اعیانی در زمین زراعی. نوعی تملک است در نواحی شمال ایران (مازندران و غیره) بدین سان که کسی زمین را از دیگری میگیرد و در آن باغ یا آبادی دیگر احداث می کند و حق الارض به مالک اصلی میپردازد. رجوع به دستارمی شود
لغت نامه دهخدا