جدول جو
جدول جو

معنی خرمن کوب

خرمن کوب
دستگاه، کارگر یا چهارپایی که غلۀ درو شده را می کوبد تا کاه از دانه جدا شود
تصویری از خرمن کوب
تصویر خرمن کوب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خرمن کوب

خرمن کوبی

خرمن کوبی
عمل خرمن کوبیدن، حقی یا دستمزدی که در بعض نواحی بات کوبیدن خرمن بزارع دهند
فرهنگ لغت هوشیار

خرمن کوه

خرمن کوه
نام کوهی است که کوههای احمری از سمت جنوب به سیاه کوه و این کوه متصل است و از کوههای منطقۀ فارس می باشد. (از جغرافیای غرب ایران ص 33)
لغت نامه دهخدا

خرمنکوب

خرمنکوب
دستگاه یا ماشینی که غلُه را از پوست و ساقه جدا می کند
خرمنکوب
فرهنگ فارسی معین

خرمن کلا

خرمن کلا
دهی از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در هزاروپانصدگزی خاور آمل و یک هزارگزی شوسۀ آمل به بابل. دشت، معتدل، مرطوب. آب از رودگرمرود هراز. محصول آن برنج، صیفی، حبوبات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو. در تابستان اغلب سکنه به ییلاقات چلاو می روند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

خرمن روز

خرمن روز
کنایه از روز است:
سوخته شد خرمن روز از غمم
چشمۀ خورشید فسرد از دمم.
نظامی
لغت نامه دهخدا

خرمن روبه

خرمن روبه
گندم و جو باقی مانده در خرمن بعد بباد دادن آن. حُصاله. (محمود بن عمر ربنجنی). حُساله. (محمود بن عمر ربنجنی) ، تلخ دانه و جز آن که از گندم برآید
لغت نامه دهخدا

دشمن کوب

دشمن کوب
کوبندۀ دشمن. دشمن کوبنده. شکست دهنده دشمن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا