جدول جو
جدول جو

معنی انگیزاندن

انگیزاندن
از جای جنباندن، به هیجان آوردن، شورانیدن، برانگیختن
تصویری از انگیزاندن
تصویر انگیزاندن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با انگیزاندن

انگیزاندن

انگیزاندن
انگیزانیدن. متعدی انگیختن است. رجوع به انگیزانیدن و انگیختن شود
لغت نامه دهخدا

انگیزانیدن

انگیزانیدن
انگیختن.
- برانگیزانیدن، برانگیختن. رجوع به انگیختن و انگیز و برانگیختن شود
لغت نامه دهخدا

انگیزاننده

انگیزاننده
برانگیزنده، به هیجان آورنده، تحریک کننده
انگیزاننده
فرهنگ فارسی عمید

برانگیزاندن

برانگیزاندن
واداشتن. برانگیختن. برانگیزانیدن. انگیزاندن. رجوع به برانگیختن و برانگیزانیدن شود، نصب کردن. منصوب کردن. گماردن:
سپه را بدان شارسان جای کرد
یکی پیشرو جست و برپای کرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا