معنی انگیزاندن - فرهنگ فارسی عمید
معنی انگیزاندن
انگیزاندن
از جای جنباندن، به هیجان آوردن، شورانیدن، برانگیختن
تصویر انگیزاندن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با انگیزاندن
انگیزاندن
انگیزاندن
انگیزانیدن. متعدی انگیختن است. رجوع به انگیزانیدن و انگیختن شود
لغت نامه دهخدا
انگیزانیدن
انگیزانیدن
انگیختن. - برانگیزانیدن، برانگیختن. رجوع به انگیختن و انگیز و برانگیختن شود
لغت نامه دهخدا
برانگیزاندن
برانگیزاندن
واداشتن. برانگیختن. برانگیزانیدن. انگیزاندن. رجوع به برانگیختن و برانگیزانیدن شود، نصب کردن. منصوب کردن. گماردن: سپه را بدان شارسان جای کرد یکی پیشرو جست و برپای کرد. فردوسی
لغت نامه دهخدا
انگیزاننده
انگیزاننده
مهیج. (یادداشت مؤلف). محرک. محرض
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.