معنی امبرود امبرود گلابی، میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، امرود، مرود، انبرود، مل، کمّثری، لکل تصویر امبرود فرهنگ فارسی عمید
انبرود انبرود گُلابی، میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، اَمرود، مُرود، اَمبَرود، مُل، کُمَّثری، لِکَل فرهنگ فارسی عمید
امبرون امبرون نام قصبه ای است در ایالت آلپ علیا در کشور فرانسه و دارای 3100 تن سکنه است. کلیسای بزرگ و مشهوری دارد که در قرون وسطی زیارتگاه مسیحیان کاتولیک بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1033) لغت نامه دهخدا
انبرود انبرود امرود. (هفت قلزم) (آنندراج) : در ربع طبس انبرودی باشد شیرین. (تاریخ بیهق). انبرود تریاق وی است (تریاق سماروق) خاصه برگ درخت انبرود که در بیشه و صحرا روید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عصارۀ برگ انبرود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، در داروهای بازدارندۀ خون آمدن از بینی). انواع انبرود از ملحی و غیر آن. (ترجمه محاسن اصفهان ص 65). انبرودش که قند از آن خجلست از حلاوت حیات بخش دلست. شهابی کاشانی. انبرود است مایۀ شادی مال از قید محنت آزادی. صاحب کامل التعبیر (از شعوری ج 1 ورق 103 ب) ، عطا کردن: انبعق فلان بالجود، عطا کرد فلان. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، سخت فروریختن ابر باران را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکافته شدن ابر بوسیلۀ باران. (از اقرب الموارد). شکافته شدن میغ بباران. (تاج المصادر بیهقی) ، ناگاه بسخن درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، زیاده گویی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انبعاق در کلام، اندفاع. (از اقرب الموارد). و منه الحدیث: ’ان الله تعالی یکره الانبعاق فی الکلام و رحم الله عبداً اوجز فی کلامه’. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا
امرود امرود گُلابی، میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، مُرود، اَمبَرود، اَنبَرود، مُل، کُمَّثری، لِکَل فرهنگ فارسی عمید