جدول جو
جدول جو

معنی هیئات

هیئات
هیئت ها، کیفیت ها، شکل ها و صور چیزها، حال ها، شکل ها، صورت ها، عده ها و دسته ای از مردم، جمع واژۀ هیئت
تصویری از هیئات
تصویر هیئات
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هیئات

هیهات

هیهات
اسم فعل به معنی، دور است، در فارسی به معنای حسرت، دریغ، دریغا
هیهات
فرهنگ فارسی معین

هیهات

هیهات
در مقام افسوس و حسرت گفته می شود، دریغا، برای مِثال مهر از تو توان برید هیهات / کس بر تو توان گزید حاشاک (سعدی۲ - ۶۲۵)، محال است، غیرممکن است، دور است
هیهات
فرهنگ فارسی عمید

سیئات

سیئات
جَمعِ واژۀ سیئه. (از دهار) (ترجمان القرآن). معاصی. گناهان. (غیاث) (آنندراج). سیئات اعمال. کارهای بد وناشایسته. (ناظم الاطباء). مقابل حسنات:
و صَیَّرَ دهرک الاحسان فیه
الینا مِن عظیم السَیّئات ِ.
ابن الانباری (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 192).
دیدم که سیئات جهانش نکرد صید
زآن رو نکردم این حسنات موقرش.
خاقانی.
تا که غفاری او ظاهر شود
سیئات جمله راغافر شود.
مولوی
لغت نامه دهخدا

هیهات

هیهات
چه دور است. (ترجمان القرآن جرجانی). مبنی و معرب است. دور است و در آن لغاتی است. (منتهی الارب). و فارسیان در مقام تحسر و تأسف استعمال نمایند. (آنندراج). اسم فعل است و معنی آن دور است و در آن پنجاه ویک لغت آمده است. (اقرب الموارد) :
امید وفا دارم هیهات که امروز
در گوهر آدم بود این گوهر نایاب.
خاقانی.
روزگارم وفا کند هیهات
روزگار این به روزگار کند.
خاقانی.
درخور تخت و آفرین باشد
لیک هیهات اگر چنین باشد.
نظامی.
دگر سر من و بالین عافیت هیهات
بدین هوس که سر خاکسارمن دارد.
سعدی.
که هیهات قدرتو نشناختم
به شکر قدومت نپرداختم.
سعدی.
رود به خواب دو چشم از خیال تو؟ هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو؟ حاشاک.
حافظ.
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم.
حافظ.
سینۀ تنگ من و بار غم او؟ هیهات
مرد این بار گران نیست دل مسکینم.
حافظ.
هیهات چگونه سر کند کس
ره بر دم تیغ و پای در خس.
ابوالفضل فیاضی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا