جدول جو
جدول جو

معنی گیسوبند

گیسوبند
رشته یا نواری که زنان با آن گیسوان خود را می بندند، توری کیسه مانند که زنان موهای عقب سر خود را در آن جمع می کنند
تصویری از گیسوبند
تصویر گیسوبند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گیسوبند

گیسوبند

گیسوبند
بندی یا کیسه ای که گیسوان را بدان بندند و یا در آن گذارند تا پریشان نگردد. بندگیس. (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). عِقاص، رشته ای که بدان گیسو بندند. (منتهی الارب). قَرامِل، قُرمُل، گیسوبند. (دهار) (السامی فی الاسامی). رجوع به گیس بند شود
لغت نامه دهخدا

گیسو بند

گیسو بند
بند گیس، رشته ای که بدان زنان گیسوان خود رابندند و محکم کنند تا پریشان نشود، کیسه مانندی است که زنان در عقب سر بندند و گیسوی خود را در آن کنند، آنکه گیس زنان را بندد و بافد
فرهنگ لغت هوشیار

گیس بند

گیس بند
گیسو بند که هست اندر و حلقه و یاره چند ز حوا بماندست با گیس بند (گرشا. 187)
فرهنگ لغت هوشیار

گیلوبند

گیلوبند
دهی است از دهستان گور بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت. واقع در 48هزارگزی خاور ساردوئیه و 6هزارگزی شمال راه مالرو دارزین به ساردوئیه. محلی کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 71 تن است. آب آن از چشمه و قنات تأمین میگردد. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

گیسوکمند

گیسوکمند
گیسو که بسان کمند باشد در بلندی، کنایه از محبوب است. (آنندراج) (بهار عجم) :
شبی چون کاکل بالابلندان
سوادی از خم گیسوکمندان.
زلالی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا

گیر وبند

گیر وبند
از دو فعل امر ’گیر’ و ’بند’ و به معنی گیر و دار یا جنگ و رزم و درهم افتادگی دو سپاه یا دو دسته مردم متخاصم به کار رود، گرفتن و بستن و مردم را دستگیر ساختن و زندانی کردن و در تداول عامه گویند: بگیر و ببند راه افتاده است. رجوع به گیر و دار شود
لغت نامه دهخدا

گلوبند

گلوبند
زیوری که زنان به گردن خود می بندند، آنچه برای زینت به گردن ببندند، گردن بند
گلوبند
فرهنگ فارسی عمید

دیوبند

دیوبند
آنکه دیو را ببندد و دربند کند، لقب تهمورث پادشاه سوم پیشدادی
دیوبند
فرهنگ فارسی عمید