جدول جو
جدول جو

معنی فیلچه

فیلچه
پیلۀ کرم ابریشم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، بادامه، پیله، پله، نوغان
تصویری از فیلچه
تصویر فیلچه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فیلچه

فیلچه

فیلچه
فیل کوچک. (یادداشت مؤلف). بچۀ فیل. فیل بچه. (یادداشت دیگر) ، زن فربه و درشت استخوان و کلان و چاق. (یادداشت مؤلف).
- فیلچه زن، زن چاق و فربه. فیلچه. اصل کلمه عربی زنفیلجه همین زن فیلچۀ فارسی است. (یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا

بیلچه

بیلچه
بیل کوچک، کفچۀ دسته دار که باغبانان در جا به جا کردن بوته های کوچک گل به کار می برند
بیلچه
فرهنگ فارسی عمید

بیلچه

بیلچه
بیل خرد کوتاه دسته. بیل با دسته ای کوتاه که بنایان بکار دارند. (یادداشت مؤلف). کلند خرد. (آنندراج). بیل کوچک. (ناظم الاطباء) ، استام. خاک انداز. مجرفه. مقحاه. مسحاه. خیسه. چمچه. کمچه. (یادداشت مؤلف) ، آلتی وجین را. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

فیلجه

فیلجه
پیله، که در ترکیب پیله ور آید. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

کیلچه

کیلچه
واحد وزن که آن را ثلث مکوکه دانسته اند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیلجه شود، وزنی معادل چهار رطل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، وزنی معادل یک رطل و نیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، وزنی معادل ششصد درهم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیلجه شود
لغت نامه دهخدا

فیله

فیله
گوشت مرغوب، نرم و بدون استخوان
مؤنثِ واژۀ فیل، فیل مؤنث
فیله
فرهنگ فارسی عمید