درازدست. آنکه دستهای وی دراز باشد. (ناظم الاطباء). دارای ساعد و بازوی دراز. طویل الید، مرادف دست بالا و غالب و مسلط. (از آنندراج). زبردست. (از ناظم الاطباء) ، درازدست و ظالم. (ناظم الاطباء). ستمگر
حالت و چگونگی دست طولانی. طول ید. (یادداشت مرحوم دهخدا). دراز بودن دست. بلنددستی، ظلم و تعدی. (آنندراج). تطاول و تعرض. (یادداشت مرحوم دهخدا). بطش. (ملخص اللغات خطیب). ظلم و ستم و جور و جبر و تعدی و زبردستی. (ناظم الاطباء) : متغلبان دست درازی از حد ببردند و بطاقت رسیدیم. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 66). خروج کرد و دست بقتل مسلمانان و نهب اموال و دیگر دست درازی برآوردند. (جهانگشای جوینی). با همه عالم به لاف با همه خلق از گزاف دست درازی مجوی چیره زبانی مکن. ضیای نیشابوری