جدول جو
جدول جو

معنی دچار شدن

دچار شدن
گرفتار شدن، مبتلا گشتن، به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن
به شخص ناموافق برخورد کردن
تصویری از دچار شدن
تصویر دچار شدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دچار شدن

دچار شدن

دچار شدن
تلاقی. ملاقی شدن. برخوردن. بهم رسیدن. تصادم. ناگهان بهم رسیدن. برخوردن به ناموافقی یا امر ناملایمی: تیاس موضعی است و در آن موضع لشکر بنوعمرو با لشکر بنوسعد دچار شد و غالب آمد. (منتهی الارب) :
گر شود مرد ره به چاه دچار
به که گردد به قرض خواه چار.
مکتبی.
، مبتلا شدن. گرفتار گشتن. مبتلی گشتن. ابتلاء: تفضیح: دچار فضیحت شدن
لغت نامه دهخدا

بخار شدن

بخار شدن
وشمیدن خوزمیدن (هم آوای رزمیدن) بصورت بخار در آمدن تبخیر شدن، یا بخار شدن مایعات
فرهنگ لغت هوشیار

دوچار زدن

دوچار زدن
بر خورد به سخصی نا موافق یا جانوری درنده یا امری ناملایم، گرفتار شدن، مبتلا گشتن
فرهنگ لغت هوشیار

دایر شدن

دایر شدن
بگردش انداختن (مدرسه را دایر کرد)، آباد کردن معمور کردن
دایر شدن
فرهنگ لغت هوشیار