جدول جو
جدول جو

معنی چاک چاک

چاک چاک
چاکاچاک، برای مثال ز بس نعره و چاک چاک تبر / ندانست کس پای گفتی ز سر (فردوسی - ۷/۳۴۳)، پر از چاک و شکاف، پاره پاره، بریده بریده، برای مثال همه دشت سر بود بی تن به خاک / به سر بر ز گرز گران چاک چاک (فردوسی - ۵/۱۸۷)
تصویری از چاک چاک
تصویر چاک چاک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چاک چاک

چاک چاک

چاک چاک
چاکاچاک، چکاچاک، چکچاک، چکاچک، طراق طراق، جرنگ جرنگ، ترنگ ترنگ، بمعنی چاکاچاک است که صدای طراق طراق زدن شمشیر و خنجر و تبرزین و مانند آن باشد، (برهان) (آنندراج)، صدای برخورد شمشیر و تبرزین و جز آن، (ناظم الاطباء)، صدایی که از بهم خوردن سلاحهای جنگی برخیزد، آواز شکستن یا دریدن و پاره شدن چیزی:
ز بس چاک چاک تبرزین و خود
روانها همی داد تن را درود،
فردوسی،
همی گرز بارید همچون تگرگ
همی چاک چاک آمد از خود وترگ،
فردوسی،
که پیش من آمد پر از خون رخان
همه چاک چاک آمدش ز استخوان،
فردوسی،
ز بس نعره و چاک چاک تبر
ندانست کس پای گفتی ز سر،
فردوسی،
،
شکافته و دریده را نیز گویند، (برهان) (آنندراج)، بسیارچاک، بدرازا بریده یا دریده، بریده بریده، پاره پاره، پاره پوره، ریزریز، ریش ریش، ترکیده، شرحه شرحه:
تن از خوی پر آب و دهان پر ز خاک
زبان گشته از تشنگی چاک چاک،
فردوسی،
همه دشت سر بود بی تن بخاک
همه تن ز گرز گران چاک چاک،
فردوسی،
زنی بود بهرام یل را نه پاک
که بهرام را خواستی چاک چاک،
فردوسی
لغت نامه دهخدا

چاکاچاک

چاکاچاک
چکاچاک، برای مِثال ترنگ تیر و چاکاچاک شمشیر / دریده مغز پیل و زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۱۸۸)
چاکاچاک
فرهنگ فارسی عمید

چاکاچاک

چاکاچاک
چکاچاک، چکچاک، بمعنی طراق طراق باشد، (برهان)، صدای زدن شمشیر، (فرهنگ انجمن آرا) (آنندراج)، صدای زدن شمشیر و مانند آن، (فرهنگ نظام)، صدای برخورد شمشیر و تبرزین و خنجر و مانند آن، (ناظم الاطباء) آواز بهم خوردن آلات جنگ، صدایی که از زدن پی در پی شمشیر یا سلاح رزمی دیگر خیزد:
ز چاکاچاک کاج حاجب بوم
قفا گه سرخ کرده راست استاد،
سوزنی،
ترنگ تیرو چاکاچاک شمشیر
دریده مغز پیل و زهرۀ شیر،
نظامی،
،
تراک و شکاف بسیار را نیز گویند، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، شکاف بسیار در لباس، (فرهنگ نظام)، شکاف و تراک بسیار و شکاف در شکاف، (ناظم الاطباء)، پاره پوره، شِدر پِدر
لغت نامه دهخدا

چاو چاو

چاو چاو
ناله و زاری، سر و صدای پرنده ای کوچک مانند گنجشک هنگامی که پرنده دیگر به او حمله کند یا کسی بلانه او تجاوز نماید تا بچه اش با بگیرد
فرهنگ لغت هوشیار