معنی جرف
جرف
کنارۀ رودخانه که به وسیلۀ آب کنده شده باشد، آبکند
تصویر جرف
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با جرف
جرف
جرف
مال فراوان اعم از چهار پایان و زر و سیم کنج دهن
فرهنگ لغت هوشیار
جرف
جرف
جوراب
فرهنگ گویش مازندرانی
شرف
شرف
بزرگواری، برتری
فرهنگ نامهای ایرانی
حرف
حرف
سخن، بندواژه، وات، واج
فرهنگ واژه فارسی سره
جرح
جرح
زخم
فرهنگ واژه فارسی سره
ارف
ارف
ریشه بن
فرهنگ لغت هوشیار
درف
درف
پناه، سایه، سوی زی
فرهنگ لغت هوشیار
ذرف
ذرف
روانی اشک، روان شدن آب روانی
فرهنگ لغت هوشیار
صرف
صرف
گردانش، به کارگیری
فرهنگ واژه فارسی سره