جدول جو
جدول جو

معنی پی پرکرده

پی پرکرده
کره اسب یا کره الاغ قوی شده، مرد توانا و کارآزموده
تصویری از پی پرکرده
تصویر پی پرکرده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پی پرکرده

پی پرکرده

پی پرکرده
کره اسب و خر قوی شده و جز آن دو، کنایه است از زیرک و مجرب. (فرهنگ نظام). مرد کارآزموده و گرم و سرد روزگار چشیده. (آنندراج) :
نقش پای ناقه را از رشک می پوشد بخاک
چون صبا هرگز ندیدم رند پی پر کرده ای.
میرمحمد علی رایح.
بیاد نواساز پر کرده پی
ز خویشم تهی ساز و بردار پی.
ظهوری.
طالب دنیا عجب نامردِ پی پر کرده است
داده دایم پشت بر دنیا که دنیا رو کند.
(از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

پی پر کرده

پی پر کرده
کره اسب و خر قوی شده، زیرک و مجرب کار آزموده گرم و سرد روزگار چشیده: طالب دنیا عجی نا مرد پی پر کرده است داده دایم پشت بر دنیا که دنیا رو کند. (فر. نظام. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پی پر کردن

پی پر کردن
قوی شدن (کره خر و اسب توانا شدن مرکوب برای سواری
پی پر کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پی پر کردن

پی پر کردن
قوی شدن پاهای کره اسب یا کره خر و کرۀ استر و توانا شدن برای بار بردن یا سواری دادن
پی پر کردن
فرهنگ فارسی عمید

پی پر کردن

پی پر کردن
قوی شدن کرۀ خر و اسب و توانا شدن برای سواری
لغت نامه دهخدا

پی کرده

پی کرده
سبق برد بر لشکر روم زنگ چو بر گور پی بر کشیده پلنگ. (نظامی) دنبال کرده تعقیب شده، بضربتی پی پا بریده قلم کرده: هر قدمی که نه در راه موفقیت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد خ
فرهنگ لغت هوشیار

پی کرده

پی کرده
پی بریده، پی زده، ویژگی اسب، استر یا شتری که رگ وپی پایش را بریده باشند
پی کرده
فرهنگ فارسی عمید

پی کرده

پی کرده
دنبال کرده. تعقیب کرده، قلم کرده. بضربتی پی پایی بریده:
چنین چند را کشت تا نیمروز
چو آهوی پی کرده را تند یوز.
نظامی.
هر قدمی که نه در راه موافقت او پوید بتیغ قطیعت پی کرده باد. (سعدی)
لغت نامه دهخدا