جدول جو
جدول جو

معنی بستان پیرا

بستان پیرا
باغبان، کسی که گل ها و درختان باغ را پیرایش می دهد
تصویری از بستان پیرا
تصویر بستان پیرا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بستان پیرا

بستان پیرا

بستان پیرا
بوستان پیرا. باغ پیرایش دهنده را گویند که باغبان باشد. (برهان) (هفت قلزم). باغبان و باغ پیرایش دهنده را گویند که گیاههاو شاخه های خشک را زده از باغ بیرون ریزد. (انجمن آرا) (آنندراج). باغبان. (رشیدی). باغبان و آنکه درختان را پیرایش میکند. (ناظم الاطباء: بستان بان). باغبان که کارش پیراستن باغ است. (فرهنگ نظام) :
برده رضوان بهشت از پی پیوندگری
از تو هر فضله که انداخته بستان پیرا.
انوری (از آنندراج).
رجوع به بوستان پیرا و بوستان پیرای و باغ پیرا شود
لغت نامه دهخدا

بستان پیرای

بستان پیرای
بستان پیرا. بوستان پیرا. رجوع به بستان پیرا و بوستان پیرای شود
لغت نامه دهخدا

بوستان پیرا

بوستان پیرا
بوستان پیرای، باغبان، (آنندراج)، بستان پیرا، بوستان بان، (فرهنگ فارسی معین) :
اگر از دورباش بوستان پیرا نیندیشد
سر از یک طوق با قمری کند سرو روان بیرون،
صائب،
بسعی بوستان پیرا چه حاجت باغ مینو را،
یغما (از ضیاءاللغه)،
رجوع به بستان پیرا و بستان پیرای شود
لغت نامه دهخدا

بستان سرا

بستان سرا
سرابُستان، باغچه و باغ سر خانه، خانۀ بزرگ که دارای گل ها و درختان بسیار باشد
بستان سرا
فرهنگ فارسی عمید

بستان آرا

بستان آرا
باغبان، آنکه پیشه اش پرورش گل ها و درختان باغ است، نگهبان باغ، باغ پیرا
بستان آرا
فرهنگ فارسی عمید

بستان سرا

بستان سرا
بوستان سرا. بستان سرای. خانه و سرایی که در بستان ساخته شده. ممکن است لفظ مذکور قلب سرابستان و به معنی باغچه و صحن خانه باشد. (فرهنگ نظام) :
بلبل بستان سرا صبح نشان میدهد
وزدر ایوان بخاست بانگ خروسان بام.
سعدی (طیبات).
هست تا دامن کشان سروی در این بستان سرا
از گریبان دست ما کوتاه کردن مشکل است.
صائب (از فرهنگ نظام).
رجوع به بستان سرای، سرابستان، بوستان سرا و بوستان سرای شود، نهالی. (برهان) (شرفنامۀ منیری) :
خوشا حال لحاف و بسترآهنگ
که میگیرند هر شب در برت تنگ.
لبیبی.
، بعضی چادرشبی را گفته اند که بر روی نهالی پوشند. (برهان). اصل در آن چادریست که بر روی بستر کشند چه آهنگ بمعنی کشیدن است. (انجمن آرا). و بعضی گویند چادری که برای محافظت از گرد و غبار بر روی بستر کشند چه آهنگ بمعنی کشیدن است. (آنندراج). آنچه بروی لحاف و نهالین پوشند تا گرد نگیرد. (سروری). چادری که بالای بستر کشند و بگسترند و بعضی بمعنی چادرشب گفته اند که برای گرد ننشستن بر بستر و لحاف گسترند. (رشیدی). چادرشبی که بروی بستر کشند. (ناظم الاطباء). چادرشبی که روی بستر کشند که کثافت و گرد و خاک بر آن ننشیند. (فرهنگ نظام) ، پردۀ منقش، پردۀ رنگین از پشم که در وی نقش و نگار باشد. مِقرَم. (منتهی الارب). مقرمه. (منتهی الارب). مِحبَر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا