جدول جو
جدول جو

معنی بدگفت

بدگفت
بدگو، کسی که با سخنان بد دیگران را می رنجاند، برای مثال از بد بدگفت نرنجد حکیم / بیخ چو سخت است ز صرصر چه بیم (امیرخسرو - لغتنامه - بدگفت)، بدگویی
تصویری از بدگفت
تصویر بدگفت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بدگفت

بدگفت

بدگفت
گفتار زشت. (آنندراج). سخن زشت. (ناظم الاطباء). تهمت. افترا. بهتان. (از ولف). بدگویی. (یادداشت مؤلف). بد گفتن:
به بدگفت از ایشان ندید ایچ راه
که کردی پر آزار ازو جان شاه.
(شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2403).
، کنایه از مخالف و خلاف کننده باشد یعنی کسی که سر به اطاعت و انقیاد فرونیارد. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) :
بنالید کای طالع بدلگام
بگرمابه پختم در این زیر خام.
سعدی
لغت نامه دهخدا