جدول جو
جدول جو

معنی باز خوردن

باز خوردن
به هم برخوردن، تصادف کردن، مصادف شدن، رو به رو شدن، برای مثال بیامد که خواهد ز گردان نبرد / نگهبان لشکر بدو بازخورد (فردوسی - ۴/۳۱)
تصویری از باز خوردن
تصویر باز خوردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با باز خوردن

باز خوردن

باز خوردن
خوردن. بلعیدن. (ناظم الاطباء) : هرمزان گفت مرا مکش تا یک شربت آب بازخورم. (تاریخ قم ص 303).
لغت نامه دهخدا

باد خوردن

باد خوردن
تاثیر کردن باد در بدن شخص، در معرض هوا قرار گرفتن، تاب خوردن برارجوحه نشستن و بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

باز آوردن

باز آوردن
دوباره آوردن، برگرداندن، واپس آوردن، برای مِثال شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری باز آری؟ (رودکی - ۵۱۱)
باز آوردن
فرهنگ فارسی عمید

بازی خوردن

بازی خوردن
گول خوردن. فریب خوردن. (غیاث اللغات) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

باد خوردن

باد خوردن
کنایه از اکتساب هوا کردن. میرخسرو گوید:
سحرگه غنچه بنگر بادها خورده ست در پرده
بر آن سرخی ّ رو بدْهد گواهی گر نهان دارد.
(از آنندراج).
خنک شدن در مجاورت هوا. از هوا متأثر شدن.
لغت نامه دهخدا