جدول جو
جدول جو

معنی اهل حال

اهل حال
واقفان بر رازها و چگونگی چیزها، زنده دل، خوش گذران
تصویری از اهل حال
تصویر اهل حال
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اهل حال

الی حال

الی حال
الی الحال: مستوفیان جدید که از دو سال قبل الی حال بمنصب استیفانایل شده اند
فرهنگ لغت هوشیار

اهل عیال

اهل عیال
زه و زاد زاد و رود من زآفت زاد و رود غمناک - دل درتب گرم ودیده نمناک (تحفه العراقین خاقانی) پلو خوران (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار

مقل حال

مقل حال
بی توشه آنکه پریشان حال و تهیدست باشد: (جهود مردی مقل حال بود و بی زاد و راحله میرفت) (جوامع الحکایات. 106: 1)
مقل حال
فرهنگ لغت هوشیار

اهل راز

اهل راز
اهل سر. اهل باطن. کسی که بر رازها واقف است. کسی که از اسرار آگاهست:
رباب و چنگ ببانگ بلند میگویند
که گوش و هوش به پیغام اهل راز کنید.
حافظ.
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد.
حافظ.
خوش برآ با غصه ای دل کاهل راز
عیش خوش در بوتۀ هجران کنند.
حافظ.
رجوع به راز و اسرار شود
لغت نامه دهخدا