معنی وطن دوست
- وطن دوست
- کسی که وطن خود را دوست دارد، میهن دوست، میهن خواه
واژههای مرتبط با وطن دوست
وطن دوست
- وطن دوست
- میهن دوست وطن پرست (زخون وطن دوستان مست یکسر چومیخواره ازباده ارغوانی) (بهار)
وطن دوستی
- وطن دوستی
- وطن پرستی
وطن پرست
- وطن پرست
- میهن پرست کسی که وطن خودرادوست دارد وطن دوست میهن پرست وطن خواه
ابن دوست
- ابن دوست
- ابوسعید عبدالرحمن بن محمد. ادیب و لغوی خراسانی در قرن پنجم هجری. شاگردجوهری صاحب صحاح. و او را کتبی در نحو و لغت هست
وطن پرست
- وطن پرست
- میهن پرست، میهن پرست، وطندوست
متضاد: وطن فروش
زن دوست
- زن دوست
- آنکه میل و دلبستگی بسیار به زنان دارد دوستدار زن زنبارگی
زن دوست
- زن دوست
- زن باره، مردی که زنان را دوست دارد، زن دوست، زن باز
من دوست
- من دوست
- دهی از دهستان لادیزاست که در بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)