معنی نازک بینی - فرهنگ فارسی عمید
معنی نازک بینی
- نازک بینی
- در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق، تعمّق
تصویر نازک بینی
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با نازک بینی
نازک بینی
- نازک بینی
- دقت. موشکافی. حالت و صفت نازک بین. رجوع به نازک بین شود
لغت نامه دهخدا
نازک بدنی
- نازک بدنی
- نازک بدن بودن. ظرافت و لطافت. صفت و حالت نازک بدن:
شمع گر با تو کند دعوی نازک بدنی
کشتنی، سوختنی باشد و گردن زدنی.
فطرت
لغت نامه دهخدا
نازک بین
- نازک بین
- باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشِکاف، خُرده بین، خُرده کار، خُرده شِناس، خُرداِنگارِش، خُرده گیر، خُرده دان، نازُک اَندیش، نُکته سَنج، ژَرف یاب، ژَرف بین، مُدَقَّق، غَوررَس
فرهنگ فارسی عمید