جدول جو
جدول جو

معنی مهماامکن

مهماامکن
تا وقتی که ممکن باشد، تا بتوان، به اندازۀ توانایی
تصویری از مهماامکن
تصویر مهماامکن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مهماامکن

مهما امکن

مهما امکن
تابتوان به اندازه توانایی تابتوان باندازه توانایی تاوقتی که ممکن باشد
فرهنگ لغت هوشیار

مهما امکن

مهما امکن
مرکب از مست به معنی گله و شکایت + ی حاصل مصدر، گله کردن. (لغت فرس اسدی). ناله. شکوه. شکایت:
مستی مکن که نشنود او مستی
زاری مکن که ننگرد او زاری.
رودکی.
به فرمان شاه آنکه سستی کند
همی از تن خویش مستی کند.
فردوسی.
بقا باد آن ملک را کز بد خویش
نباید هیچ مستی و ستغفار.
فرخی.
هزار نفرین کردم ز درد بر ایام
هزار مستی کردم ز گردش اختر.
عنصری.
باده خور و مُستی کن مُستی چه کنی از غم
دانی که به از مُستی، صد راه، یکی مستی.
لبیبی
لغت نامه دهخدا

ماامکن

ماامکن
حتی المقدور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و لایتعرض (ضعیف المعده) للجود و الغضاریف ماامکن. (ابن بیطار یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا