لاشۀ انسان یا حیوان، مردار، جسد ذبح شدۀ حیوان، لاش کنایه از تنبل، بیکاره، سست و بی حال لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغلاشۀ انسان یا حیوان، مردار، جسد ذبح شدۀ حیوان، لاش کنایه از تنبل، بیکاره، سست و بی حال لَجَن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود، لوش، لَژَن، بَژَن، لَجَم، لَژَم، غَلیژَن، غَریژَنگ، خَرّ، خَرد، خَره، خَلیش، کَیوغ