لخشک، یک قسم آش که با رشته های پهن خمیر آرد گندم درست می شود، زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، سرسره، چچله، چپچله
نوعی از آش آرد باشد. گویند آش تتماج است. (برهان). لاکشته و هی معرّبه. (مهذب الاسماء). تتماج. (دهار) (بحرالجواهر). لاکچه. لاکشه. (بحرالجواهر). صاحب آنندراج گوید: نوعی از آش آرد باشد و بعضی گویند آش تتماج است و سروری گفته به کاف فارسی است و لاگچه است به سکون کاف و جیم فارسی و لا گشته نیز به شین گویند لاخشته معرب آن است. رجوع به لاخشه شود
لاکچه. لاخشه. لاکشه. لخشک. جون عمه. لطیفه. تتماج. لاخشته. نوعی رشته که لوزی برند و از آن آش پزند: لاکشته و رشته فرموده بود (سلطان مسعود) بیاوردند بسیار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 222)
لاخشته. این کلمه به قول جوهری فارسی است و عربی آن اطریه است. تتماج. (دستوراللغه). توتماج (زمخشری). معرب لاکشه. (مجمل). لخشک. لاکشته. قسمی رشته. جون عمه. عویثه. نوعی رشته. رشته که لوزی برند. آشی که از آن پزند. لاکچه. لطیفه. صاحب برهان گوید: نوعی آش آرد باشد گویند آش تتماج است. لاخوسته و لاخوشه نیز بگفتۀ صاحب لسان العجم به معنی لاخشه باشد