جدول جو
جدول جو

معنی لاخشته

لاخشته
لخشک، یک قسم آش که با رشته های پهن خمیر آرد گندم درست می شود، زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، سرسره، چچله، چپچله
تصویری از لاخشته
تصویر لاخشته
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با لاخشته

لاخشته

لاخشته
نوعی رشته که آنرا لوزی برند، آشی که از رشته مذکور پزند تتماج توتماج
فرهنگ لغت هوشیار

لاخشته

لاخشته
نوعی از آش آرد باشد. گویند آش تتماج است. (برهان). لاکشته و هی معرّبه. (مهذب الاسماء). تتماج. (دهار) (بحرالجواهر). لاکچه. لاکشه. (بحرالجواهر). صاحب آنندراج گوید: نوعی از آش آرد باشد و بعضی گویند آش تتماج است و سروری گفته به کاف فارسی است و لاگچه است به سکون کاف و جیم فارسی و لا گشته نیز به شین گویند لاخشته معرب آن است. رجوع به لاخشه شود
لغت نامه دهخدا

لاکشته

لاکشته
نوعی رشته که آنرا لوزی برند، آشی که از رشته مذکور پزند تتماج توتماج
فرهنگ لغت هوشیار

لاکشته

لاکشته
لاکچه. لاخشه. لاکشه. لخشک. جون عمه. لطیفه. تتماج. لاخشته. نوعی رشته که لوزی برند و از آن آش پزند: لاکشته و رشته فرموده بود (سلطان مسعود) بیاوردند بسیار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 222)
لغت نامه دهخدا

لاخشه

لاخشه
نوعی رشته که آنرا لوزی برند، آشی که از رشته مذکور پزند تتماج توتماج
فرهنگ لغت هوشیار

لاخشه

لاخشه
لاخشته. این کلمه به قول جوهری فارسی است و عربی آن اطریه است. تتماج. (دستوراللغه). توتماج (زمخشری). معرب لاکشه. (مجمل). لخشک. لاکشته. قسمی رشته. جون عمه. عویثه. نوعی رشته. رشته که لوزی برند. آشی که از آن پزند. لاکچه. لطیفه. صاحب برهان گوید: نوعی آش آرد باشد گویند آش تتماج است. لاخوسته و لاخوشه نیز بگفتۀ صاحب لسان العجم به معنی لاخشه باشد
لغت نامه دهخدا

فرخشته

فرخشته
فرخشه، نوعی شیرینی که از آرد سفید، شکر، روغن و مغز بادام یا پسته تهیه می کردند، لوزینه
فرخشته
فرهنگ فارسی عمید

فرخشته

فرخشته
نوعی شیرینی که آن را با آرد شکر روغن و مغز بادام سازند قطائف لوزینه
فرهنگ لغت هوشیار