زغن، پرنده ای شبیه کلاغ و کمی کوچک تر از آنکه جانوران کوچک را شکار می کند غلیواج، کلیواج، موش ربا، چوژه ربا، گوشت ربا، گنجشک سیاه، خاد، خات، جول، پند، جنگلاهی، چنگلاهی، چنکلاهی، چنگلانی
بر وزن و معنی غلیواج است که زغن باشد و آن را مرغ گوشت ربا هم می گویند. (برهان) (آنندراج). اسم فارسی حداه است و به فارسی غلیواج نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه). کلیواج. غلیواج. زغن. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلیواج و غلیواج و غلیواژ شود
زَغَن، پرنده ای شبیه کلاغ و کمی کوچک تر از آنکه جانوران کوچک را شکار می کند غَلیواج، کَلیواژ، موش رُبا، چوژِه رُبا، گوشت رُبا، گُنجِشک سیاه، خاد، خات، جول، پَند، جَنگلاهی، چَنگلاهی، چَنکلاهی، چَنگلانی
بمعنی غلیواج. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری). غلیواز. (غیاث اللغات). کلیواج. کلیواژ. خاد. زغن. مرغ گوشت ربا. موش گیر. کورکوره. غلیو. (برهان قاطع). پند. بند. حِدَاءَه. رجوع به غلیواج و زغن شود: ای بچۀ حمدونه غلیواژ غلیواژ! ترسم بربایدت به طاق اندر جه. لبیبی (از فرهنگ اسدی). نه غلیواژ ترا صید تذرو آرد و کبک نه سپیدار ترا بار بهی آرد و سیب. ناصرخسرو. نه هرچه با پر شد ز مرغ، باز بود که موشخوار و غلیواژ نیز پر دارد. ناصرخسرو. بازی مکن ای کبک غلیواژ بیاموز زیرا که به بازی نشود کبک غلیواژ. ناصرخسرو. چون غلیواژند خلقان برشده نزدیک چرخ داده آوازی به یاران کای سگان مردار کو؟ سنائی. غلیواژ را با کبوتر چه کار بباز ملک درخور است این شکار. نظامی
بر وزن و معنی غلیواج است که خاد و زغن باشد. (برهان) (آنندراج). اسم فارسی حداه و به فارسی غلیواج نیز نامند. کلیواز. (فهرست مخزن الادویه). کلیواژ. غلیواج. زغن. (ناظم الاطباء). غلیواژ. کلیواژ. زغن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به غلیواژ و غلیواج و کلیواژ شود