مقابل کارگر، در علم حقوق آنکه در قبال پرداخت مزد، کارگران را به کار می گمارد، صاحب کار، برای مثال کارفرمای همی داند فرمودن کار / لاجرم کارگر از کار همی آید بر (فرخی - لغت نامه - کارفرما)، فرمانروا، حاکم، اثاث خانه، آنکه فرمان می دهد، برای مثال برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر / کارفرمای قدر می کند این، من چه کنم؟ (حافظ - ۶۹۰)مقابلِ کارگر، در علم حقوق آنکه در قبال پرداخت مزد، کارگران را به کار می گمارد، صاحب کار، برای مِثال کارفرمای همی داند فرمودن کار / لاجرم کارگر از کار همی آید بر (فرخی - لغت نامه - کارفرما)، فرمانروا، حاکم، اثاث خانه، آنکه فرمان می دهد، برای مِثال برو ای ناصح و بر دُردکشان خرده مگیر / کارفرمای قدر می کند این، من چه کنم؟ (حافظ - ۶۹۰)