آشیانۀ مرغ از هیمه و حطب که بر شاخ درخت باشد، و اگر در دیوار یا عمارت و یا در کوه باشد آن را وکر و وَکن گویند، و اگر آشیانۀ او در زمین باشد اُدحی ّ و اُفحوص نامیده میشود. ج، عِشَشه، عِشاش، أعشاش. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خانه مرغ بر درخت که آنجا خایه نهد. (دهار). آشیانۀ مرغ بر درخت و در پوشش. (زمخشری). آشیانۀ مرغ. (غیاث اللغات). لانۀ مرغان بر درخت که از خردۀ چوب و جز آن کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). عش الطائر، خانه طیور است که به فارسی آشیان پرنده گویند. (مخزن الادویه). فِراش. لانه. آشیان. آشیانه. عَش ّ: مرغ جذبه ناگهان پرّد ز عش چون بدیدی صبح، شمعآنگه بکش. مولوی. - امثال: لیس بعشک فادرجی، یعنی نیست تو را حقی در آن، پس بگذر از آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و آن مثلی است در مورد کسی که آنچه راشایستۀ او نیست بگیرد، و یا در مورد کسی گویند که خود را بالاتر از منزلت خویش بنماید، و یا کسی که بر آنچه ازآن ِ او نیست روی آورد. و آن را به کسی که بیجا و در غیر وقت خود، مطمئن باشد گویند تا وی را بر کوشش و جنبش وادار نمایند. (از اقرب الموارد)
ابن لبیدبن عداء. شاعری است. (منتهی الارب). ابن لبیدبن عدبن امیه بن عبدالله بن رزاخ بن ربیعه بن حرام بن ضنه بن سعد بن هذیم بن أسلم بن الحاف بن قضاعه. جدّی است جاهلی، و حریث و عاطف دو فرزند سلیم بن عش ازنسل او بشمار آیند. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
ذوالَ عش، از وادیهای عقیق، از نواحی مدینه است، و گویند آن در راه بین صنعاء و مکه است در نجد، در پایین راه تهامه، و آن منزلی است بین مکانی که مشهور به قبورالشهداء است و بین کُتنه. و نیز گفته اند عُشّان از منازل خولان است. (از معجم البلدان)
کم شاخ و باریک تنه گردیدن درخت. (از منتهی الارب) : عشت النخله، شاخه های آن نخل کم شد و انتهای آن باریک گشت. (از اقرب الموارد) ، جستن. (منتهی الارب). طلب کردن. (از اقرب الموارد) ، گرد کردن. (منتهی الارب). جمع کردن. (از اقرب الموارد) ، ورزیدن. (منتهی الارب). کسب کردن. (از اقرب الموارد) ، زدن. (منتهی الارب). ضرب. (از اقرب الموارد) ، درپی نهادن پیراهن را. (منتهی الارب) : عش القمیص، پیراهن را وصله کرد. (از اقرب الموارد) ، کم کردن دهش را. (از منتهی الارب) : عش المعروف، نیکی و بخشش خود را کم کرد. (از اقرب الموارد) ، لازم گرفتن پرنده آشیانه را. (از منتهی الارب) : عش الطائر، آن پرنده ملازم آشیانۀ خود شد. (از اقرب الموارد) ، به منزل دیگر فرودآمدن تا جای بر ایشان تنگ گردد و از آنجا کوچ نمایند. (از منتهی الارب) : عش فلان القوم، او در منزلی فرودآمد که پیش از وی قوم در آنجا منزل کرده بودند و آن منزل آنها را ناراحت کرده بود لذا از آنجا کوچ کرده اند. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)