جدول جو
جدول جو

معنی سخت کامه

سخت کامه
قسمت جلوی کام که از دو استخوان کامی تشکیل شده است
تصویری از سخت کامه
تصویر سخت کامه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سخت کامه

سخت شامه

سخت شامه
پرده ای که از طرف داخل کاسه سر را مفروش میکند و مخصوصا در بعضی نقاط باستخوان سر محکم چسبیده و فقط در ناحیه گیجگاه چسبندگی کامل نیست چون در ناحیه گیجگاه شریان شامه میانی از بین سخت شامه میگذرد ممکنست صدمات وارد باین ناحیه منجر به پاره شدن شریان گشته و سخت شامه را به داخل براند و سبب بیهوشی و مرگ گردد. سخت شامه در حقیقت خارجی ترین غشا پوششی مغزاست امالغلیظ
فرهنگ لغت هوشیار

سخت شامه

سخت شامه
خارجی ترین لایۀ محافظ مغز که به استخوان جمجمه چسبیده است، پردۀ خارجی مغز، ام الغلیظ
سخت شامه
فرهنگ فارسی عمید

سخت کمان

سخت کمان
کسی که کمان سخت و محکم را بکشد، آنکه در کشیدن کمان و تیراندازی مهارت داشته باشد، تیر انداز ماهر و پرزور
سخت کمان
فرهنگ فارسی عمید

سخت کمان

سخت کمان
پهلوان و تیرانداز و شه زور. (آنندراج). درشت و بی رحم. (ناظم الاطباء) :
ناوک اندازی و زوبین فکن و سخت کمان
پهنه بازی و کمند افکنی و چوگان باز.
فرخی.
ای سخت کمانی که خدنگ تو ز پولاد
زآنسان گذرد کز دل بدخواه تو نفرین.
فرخی.
کآن مرد سوی اهل خرد سست بود سخت
کز بهر طمع سست بود سخت کمانیش.
ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران).
بخت بد ما همی کند سست پیی
ورنه تو چنین سخت کمان نیز نئی.
مهستی دبیر.
در رکابش چو اژدهای دمان
بود سیصد هزار سخت کمان.
نظامی.
سعدی اگر جزع کنی ور نکنی چه فایده
سخت کمان چه غم خورد گر تو ضعیف جوشنی.
سعدی.
گر همه مرغی زنند سخت کمانان به تیر
حیف بود بلبلی کاین همه دستان اوست.
سعدی.
، درشت و بی رحم:
دیدی که وفا بسر نبردی
ای سخت کمان سست پیمان.
سعدی.
، ماهر در تیراندازی. آنکه کمان را بیشتر کشد تا تیر آن دورپروازتر بود: بسیار بزرگ و دراز است (صنوبر) بحدی که مرغان بر سر آن آشیانه کنند هیچ تیرانداز سخت کمانی تیر بدان نتواند رسانید. (فلاحتنامه)
لغت نامه دهخدا