جدول جو
جدول جو

معنی سایه گاه

سایه گاه
جایی که سایه دارد، سایبان، جای سایه، جای سایه دار
تصویری از سایه گاه
تصویر سایه گاه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سایه گاه

سایه گاه

سایه گاه
نسر. سایبان. جای سایه. محل سایه:
یکی بیشه دیدند و آب روان
بدو اندرون سایه گاه گوان.
فردوسی.
جوانی بکردار تابنده ماه
نشسته بر آن تخت در سایه گاه.
فردوسی.
خوش آمَدْش و برشد بدان جایگاه
بر آسود لختی در آن سایه گاه.
اسدی.
فروماند خسرو در آن سایه گاه
چو سایه شده روبروی سپاه.
نظامی.
رجوع به سایگاه و سایه گه شود
لغت نامه دهخدا

پایه گاه

پایه گاه
جای پا قدم، جانب پای طرف پای مقابل سرگاه، درگاه کفش کن مقدم البیت صف نعال مقابل پیشگاه، پیشگاه تخت مسند، پایاب، پایه اساس، جایگاه مقام منصب مکانت رتبه حد درجه، جای محل، آخور ستورگاه پاگاه طویله اصطبل، مزد حق القدم. -11 اصل و نسب. یا اهل پایگاه. اهل مرتبه. یا پایگاه هوایی. محل و جای برای فرود آمدن هواپیما (مخصوصا هواپیماهای نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

سایه گه

سایه گه
سایه گاه. جائی که سایه باشد:
بجم گفت کای خسته از رنج راه
بدین سایه گه از چه کردی پناه.
فردوسی.
بخفت اندر آن سایه گه شهریار
نهاده سرش مهربان بر کنار.
فردوسی.
، پناه. حمایت. کنف:
هر که در سایه گه دولت او گام نهاد
کند از مسکن او حادثۀ چرخ حذر.
سنایی.
رجوع به سایه گاه شود
لغت نامه دهخدا

سایه وار

سایه وار
مانند سایه، شبه مانند: کسانی که سایه وار زندگی می کنند
سایه وار
فرهنگ لغت هوشیار