معنی زرین فام زرین فام زرگون مانند زر، به رنگ زر، طلایی، زرغون، زریون تصویر زرین فام فرهنگ فارسی عمید
زرین گاو زرین گاو صراحی و ظرفی از طلا که به صورت گاو سازند. (فرهنگ فارسی معین). صراحی از طلا که به صورت گاو سازند. (ناظم الاطباء) : ساقی است آهوی سیمین و از آن زرین گاو خون خرگوش کند آبخور مارانم. خاقانی. رجوع به مادۀ بعد شود لغت نامه دهخدا
زرین علم زرین علم جامه ای که علم زرین داشته باشد. (آنندراج) : جام زر و جامۀ زرین علم با تحف و اسپ و خزائن بهم. امیرخسرو (از آنندراج) لغت نامه دهخدا
زرین بال زرین بال که بال زرین دارد. دارندۀ بال طلائی. - مرغ زرین بال فلک، خورشید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زرین پر شود لغت نامه دهخدا