جدول جو
جدول جو

معنی ریشه کن

ریشه کن
آنکه یا آنچه چیزی را از بیخ می کند و نابود می کند، چیزی که از بیخ کنده شده، درختی که از ریشه کنده شده باشد
تصویری از ریشه کن
تصویر ریشه کن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ریشه کن

ریشه کن

ریشه کن
مستأصل و بیخ برکنده. (آنندراج).
- ریشه کن ساختن، از بیخ و بن برکندن. ریشه کن کردن:
گر چنین آهنگ خواهد شد سرود قمریان
سروها را ریشه کن می سازد از بستان ما.
صائب (از آنندراج).
- ریشه کن شدن، از بیخ و بن برکنده شدن.
- ریشه کن کردن، از بیخ و بن برکندن. ایعاء. استیصال. از بن برانداختن. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

تیشه کن

تیشه کن
دهی از دهستان دروفرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 195 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

ریش کن

ریش کن
آنکه کوشش بیهوده می کند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). نامراد و محروم. (ناظم الاطباء) :
از هر کنار مشرق عرض تجلی اش
مه ریش کن برآمد و خور ریشخند شد.
زلالی خوانساری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

تیشه کند

تیشه کند
دهی از بخش آبدانان است که در شهرستان ایلام واقع است و 227 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

تیشه زن

تیشه زن
معروف. (آنندراج). نجار:
تیشه زن اندر هنر آموختن
تخته نسازد ز پی سوختن.
میر خسرو (از آنندراج).
رجوع به تیشه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

تیله کن

تیله کن
نامی است که برای پی گم کردن، یهودان به حفاری شهرهای قدیم داده اند که از آنجاها اشیاء آنتیک قیمتی استخراج می کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حفار. آنکه زمین های خسف شده و مانند آن را کاود، یافتن اشیاء عتیقه را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا