جدول جو
جدول جو

معنی ته مانده

ته مانده
باقی ماندۀ چیزی، اندکی از چیزی که به جامانده باشد
تصویری از ته مانده
تصویر ته مانده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ته مانده

ته مانده

ته مانده
آنچه از خوردن باقی بماند. (آنندراج). آنچه از طعام در خوان باقی ماند. (ناظم الاطباء). آنچه باقی ماند از چیزی. پس مانده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
از جام لب چون غیر را بخشی شراب همدمی
در کام تلخ ما چکان ته ماندۀآن جام را.
الهی قمی (از آنندراج).
- ته مانده خوار، ته مانده خور. پس مانده خور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ته و ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پس مانده

پس مانده
عقب مانده سپس مانده بدنبال مانده، جمع پس ماندگان، باقی مانده از خوراک و نوشیدنی کسی ته مانده پس خورده، بقیه هر چیزی، وامانده ترکه
فرهنگ لغت هوشیار

شب مانده

شب مانده
طعامی که بر آن گذشته و برای روز بعد مانده باشد شبینه
شب مانده
فرهنگ لغت هوشیار

شب مانده

شب مانده
ویژگی غذایی که شب برآن گذشته و برای روز بعد مانده باشد
شب مانده
فرهنگ فارسی عمید