جدول جو
جدول جو
Ads

معنی تنگ

تصویری از تنگ
تصویر تنگ
تنگ
مقابل گشاد، کوچک تر از اندازۀ مورد نظر مثلاً کفش تنگ،
مقابل پهن، باریک، کم پهنا، مقابل فراخ، زمان کم، کنایه از دشوار، بافشار، با فاصلۀ کم، کمیاب
ویژگی جایی که کسی یا چیزی به سختی در آن قرار گیرد و فشار بر او وارد شود مثلاً اتاق تنگ،
دره، برای مثال چو دستان سام اندر آمد به تنگ / پذیره شدندش همه بی درنگ (فردوسی - ۲/۸)

تسمه یا نواری پهن که به کمر اسب یا الاغ می بندند، هر چیزی که چیز دیگر را با آن بفشارند و زیر فشار قرار بدهند مانند قید صحافی، بار، یک لنگه بار، جوال، بار و خروار از چیزی، برای مثال دراین میانه فزون دارد از هزار کلات / به هر یک اندر دینار تنگ ها بر تنگ (فرخی - ۲۰۷)

تنگ آمدن: کنایه از به ستوه آمدن، آزرده شدن، ملول شدن
تنگ آوردن: کنایه از به تنگ آوردن، به کسی سخت گرفتن و او را در تنگنا گذاشتن، به ستوه آوردن
تنگ شکر: بار شکر، کنایه از لب معشوق
فرهنگ فارسی عمید