جدول جو
جدول جو

معنی په پیاز

په پیاز
نوعی اشکنه که با پیه یا روغن، آب و پیاز درست کنند، برای مثال ای دریغا گر بدی پیه و پیاز / په پیازی کردمی گر نان بدی (مولوی - لغت نامه - په پیاز)
تصویری از په پیاز
تصویر په پیاز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با په پیاز

په پیاز

په پیاز
اشکنه پیاز و (پیاز آب) : گفت تو امروز چه خوردی ک گفت: اندکی په پیاز
فرهنگ لغت هوشیار

په پیاز

په پیاز
اشکنه. پیازو (پیاز آب) :
ای دریغا گر بدی پیه و پیاز
په پیازی کردمی گر نان بدی.
مولوی.
نقل است که وقتی خادمۀ رابعه په پیازی میکرد که روزها بود تا طعامی نساخته بودند. (تذکره الاولیاء). گفت توامروز چه خوردی ؟ گفت اندکی په پیاز. (تذکره الاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا

پیه پیاز

پیه پیاز
اشکنه پیاز و (پیاز آب) : گفت تو امروز چه خوردی ک گفت: اندکی په پیاز
فرهنگ لغت هوشیار

پیه پیاز

پیه پیاز
په پیاز، نوعی اشکنه که با پیه یا روغن، آب و پیاز درست کنند
پیه پیاز
فرهنگ فارسی عمید

پیه پیاز

پیه پیاز
پِه ْپیاز، نوعی غذا، رجوع به په پیاز شود
لغت نامه دهخدا

ده پیاز

ده پیاز
دهی است از دهستان چهار بلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان. واقع در 7هزارگزی جنوب خاور قصبۀ بهار. سکنۀ آن 1175 تن. آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا