جدول جو
جدول جو

معنی پشتبان

پشتبان
پشتیبان، پشت وپناه، حمایت کننده، حامی، یاری دهنده
تصویری از پشتبان
تصویر پشتبان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پشتبان

پشتبان

پشتبان
چوب سنگ و مانند آن که بر پشت در نهند تا باسانی گشوده نشود پشتیوان پشتوان، پناه حامی ظهیر
فرهنگ لغت هوشیار

پشتبان

پشتبان
چوب یا سنگ یا ثقیل دیگری که بر پشت در نهند تا به آسانی گشاده نشود. پشتیبان. پشتیوان. پشت وان:
سپه را پشتبان بادی جهان را پادشا بادی.
فرخی.
دریغ مرد حکیمی که تاز را پس پشت
هماره چون در دروازه پشتبان بیند.
سوزنی.
، پشت و پناه. حامی. ظهیر. رجوع به پشت و پناه شود. و نیز رجوع به پشت وان شود
لغت نامه دهخدا

پشتوان

پشتوان
هر بنایی که برای استحکام بنای دیگر بدو پیوندد شمع شمعک پشتییبان پشتیوان، چوبی که پشت در افکنند تا باز نشود، تکیه گاه، معین یاور مددکار حامی
فرهنگ لغت هوشیار

کشتبان

کشتبان
نگهبان مزرعه، کشاورز، کشتکار، دهقان
بَرزِگَر، زارِع، فَلّاح، وَرزِگَر، بَرزکار، بَزرکار، بَرزیگَر، بَرزه گَر، گیاه کار، حَرّاث، حارِث، بازیار، کَدیوَر، وَرزِگار، وَرزِکار، وَرزه، وَرزی، کِشوَرز، واستِریوش
کشتبان
فرهنگ فارسی عمید