جدول جو
جدول جو

معنی پرآزار

پرآزار
بسیار آزرده، سخت رنجیده، دردمند، برای مثال دل من پرآزار از آن بدسگال / نبد دست من چیره بر بدهمال (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۳)، بسیار آزار دهنده، برای مثال ز کندی به تیزی نهادند روی / پرآزار گشتند و پرخاش جوی (فردوسی - لغت نامه - پرآزار)
تصویری از پرآزار
تصویر پرآزار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پرآزار

پرآزار

پرآزار
سخت آرزده. سخت رنجیده و دردمند:
دل من پرآزار از آن بدسگال
نبد دست من چیره بر بدهمال.
بوشکور.
اغلب با گشتن ترکیب شود:
یکی گفت اسفندیار از پدر
پرآزار گشت و بپیچید سر.
فردوسی.
چو بشنید گفتار موبد قباد
برآشفت و اندر سخن داد داد
گرانمایه کسری ورا یار گشت
دل مرد بیدین پرآزار گشت.
فردوسی.
به ایران کنون کار دشوار گشت
فزونتر بر آن دل پرآزار گشت.
فردوسی.
، سخت آزاردهنده:
ز بیشی بکژی نهادند روی
پرآزار گشتند و پرخاشجوی.
فردوسی.
ز کندی به تیزی نهادند روی
پرآزار گشتند و پرخاشجوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پر بار

پر بار
درختی که بار بسیار دارد پر میوه پر ثمر مقابل کم بار، که شار و غش بسیار دارد (زر و سیم و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار