جدول جو
جدول جو

معنی بی آبرویی

بی آبرویی
رسوایی، بی آبرویی و شرمندگی به جهت کار، بد بدنامی
تصویری از بی آبرویی
تصویر بی آبرویی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بی آبرویی

بی آبرویی

بی آبرویی
رسوایی و بی شرفی و بی اعتباری، (ناظم الاطباء)،
- بی آبرویی کردن، دست بکارهایی زدن که موجب رسوایی شود:
یکی کرده بی آبرویی بسی
چه غم دارد از آبروی کسی،
سعدی،
که من بعد بی آبرویی مکن
ادب نیست پیش بزرگان سخن،
سعدی،
، صریح، آشکار، واضح:
سخن بی پرده میگویم ز خود چون غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی،
حافظ
لغت نامه دهخدا

بی آبروی

بی آبروی
ناپسند و ناموافق، (ناظم الاطباء)، بی آبرو:
یکی خرد گوساله در پیش اوی
تنش لاغر و خشک و بی آبروی،
فردوسی،
وگر زین هنرها نیابی دروی
همانا که یابیش بی آبروی،
فردوسی،
و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

بی آبرو

بی آبرو
بی اعتبار و بیشرف و رسوا و خوار و ذلیل و بی حرمت و بی عزت
بی آبرو
فرهنگ لغت هوشیار