جدول جو
جدول جو

معنی یکرو کردن

یکرو کردن
کنایه از بی ریا و با خلوص نیت رفتار کردن، کاری را سرانجام دادن و به آخر رسانیدن، یکسره کردن کاری
تصویری از یکرو کردن
تصویر یکرو کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با یکرو کردن

یک سو کردن

یک سو کردن
کنایه از کنار گذاشتن، جدا کردن، یکسره کردن، برای مِثال هرچه باداباد حرفی چند می گویم به او / کار خود در عاشقی این بار یک سو می کنم (مصطفی میرزا - لغتنامه - یک سو)
یک سو کردن
فرهنگ فارسی عمید

یکسره کردن

یکسره کردن
کنایه از کاری را سرانجام دادن و به آخر رساندن
یکسره کردن
فرهنگ فارسی عمید

پارو کردن

پارو کردن
روبیدن برف یا چیز دیگر از روی زمین به وسیلۀ پارو
پارو کردن
فرهنگ فارسی عمید