معنی مردم آمیز - فرهنگ فارسی عمید
معنی مردم آمیز
مردم آمیز
خوش خو و با ادب، آنکه با مردم آمیزش و معاشرت کند
تصویر مردم آمیز
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با مردم آمیز
مردم آمیز
مردم آمیز
آنکه با مردم آمیزش کند بسیار معاشرت: چون بریش آمدو بلعنت شد (امرد) مردم آمیز و مهر جوی بود. (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
مردم آمیز
مردم آمیز
خلیق متواضع. (آنندراج). مردم جوش. که با خلایق بجوشد و خوشرفتاری و معاشرت کند. مقابل مردم گریز: چون به ریش آمد و به لعنت شد مردم آمیز و صلح جوی بود. سعدی
لغت نامه دهخدا
مردم آمیزی
مردم آمیزی
معاشرت بسیار با مردم. خلیق و خوشرفتاری و معاشرتی بودن. عمل و صفت مردم آمیز
لغت نامه دهخدا
مردم گریز
مردم گریز
آنکه از مردم بگریزد و گوشه نشینی اختیار کند
فرهنگ فارسی عمید
دردی آمیز
دردی آمیز
آمیخته به دردی. ناصاف. ناخالص: مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است. حافظ
لغت نامه دهخدا
مرهم آمیزی
مرهم آمیزی
مرهم نهی. ترتیب دادن مرهم: تیغ از آنسو به قهر خونریزی رفق از آنسو به مرهم آمیزی. نظامی
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.