معنی گره خورده گره خورده آنچه در آن گره ایجاد شده، کنایه از مشکل و پیچیده تصویر گره خورده فرهنگ فارسی عمید
گره خوردن گره خوردن گره ایجاد شدن: رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت این قدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا ک (معز فطرت)، ایجاد مشکلی شدن در امری فرهنگ لغت هوشیار
گره خوردن گره خوردن بسته شدن با گره: رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت اینقدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا؟ میرزا معز فطرت (از آنندراج). قفل وسواسی است در کف رشتۀ اعمالها میخورد صد جا گره تا یک گره وا میشود. میرزا یوسف واله (از آنندراج) لغت نامه دهخدا