معنی گرده برداشتن گرده برداشتن طرح کردن یا کپی برداشتن از روی تصویر یا نوشته ای تصویر گرده برداشتن فرهنگ فارسی عمید
گرده برداشتن گرده برداشتن با خاکه زغال و غیر آن تصویر چیزی را طرح کردن طراحی کردن: شد غبار آلوده خط روی چون گلنار تو حسن گویی گرده بر میدارد از رخسار تو. (سعید اشرف) فرهنگ لغت هوشیار
گرده برداشتن گرده برداشتن طراحی کردن.نوعی عکس برداری با خاکۀ زغال و جز آن: شد غبارآلوده خط روی چون گلنار تو حسن گویی گرده برمیدارد از رخسار تو. سعید اشرف (از آنندراج). (گر) از خاک مانی قلم داشتی (؟) ز دشت نجف گرده برداشتی. ملاطغرا (از آنندراج) لغت نامه دهخدا
پرده برداشتن پرده برداشتن پرده از روی کسی یا چیزی کنار زدنکنایه از حقیقت کاری را آشکار ساختن فرهنگ فارسی عمید
عقده برداشتن عقده برداشتن غم یا عقدۀدل برداشتن. غم و غصۀ دل از بین بردن: دوشم از خاک لب او به تبسم برداشت یک به یک عقده ام از دل به تکلم برداشت. سنجر کاشی (از آنندراج) لغت نامه دهخدا