جدول جو
جدول جو

معنی کمند انداز

کمند انداز
کسی که کمند به کار ببرد، اندازندۀ کمند، کمندافکن
تصویری از کمند انداز
تصویر کمند انداز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کمند انداز

کمند انداز

کمند انداز
آنکه کمند را برای اسیر کردن دشمن یا صید حیوان بسوی او بیندازد کمند افکن
فرهنگ لغت هوشیار

کمند اندازی

کمند اندازی
عمل کمند انداز: (صید مطلب نکند جز بکمند اندازی هر که قطع نظر از عالم اسباب کند) 0 (مخلص کاشی) کم نظیر 0 کم مانند کم مثل 0، بی مانند بی مثل
کمند اندازی
فرهنگ لغت هوشیار

کمندانداز

کمندانداز
کمنداندازنده. آنکه کمند را برای اسیرکردن دشمن یا صید حیوان به سوی او بیندازد. کمندافکن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمندافکن شود
لغت نامه دهخدا

کمنداندازی

کمنداندازی
کمند انداختن از دست و ترک دادن آن را. (آنندراج). عمل کمندانداز:
صید مطلب نکند جز به کمنداندازی
هر که قطع نظر از عالم اسباب کند.
مخلص کاشی (از آنندراج).
و رجوع به کمندانداز شود
لغت نامه دهخدا

بند انداز

بند انداز
زنی که با بند موی صورت زنان را در آورد سلمانی زن
بند انداز
فرهنگ لغت هوشیار

منی انداز

منی انداز
اندازندۀ منی که آب مرد و زن باشد، دوراندازندۀ کبر و خودپسندی. روی برگرداننده از خودخواهی و عجب:
منی انداز باش چون مردان
گر نه ای زن، منی پذیر مباش.
سنائی
لغت نامه دهخدا