جدول جو
جدول جو

معنی غب

غب
بعد از چند روز آمدن، یک روز آمدن و یک روز نیامدن، یک روزدرمیان آمدن، روز در میان، یک در میان، در پزشکی نوعی تب که یک روزدرمیان عارض می شود
تصویری از غب
تصویر غب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غب

غب

غب
شهری است دریائی، بنات معروف به غبیه به این شهر منسوب است
لغت نامه دهخدا

غب

غب
رونده از دریا چندان که در دشت دوردرآید، زمین پست، ایستادنگاه آب. ج، اغباب. غبوب. (منتهی الارب). ج، غبان. (المنجد) ، خلیج (در لهجۀ یمنی). (دزی ج 2 ص 199) : الغب ّ موضعٌ یدخل فیه البحر الی البر یتحاماه المراکب. (ص 47 الجماهر) ، دریای موج زن که آبش از ساحل بگذرد و بصحرا ریزد
لغت نامه دهخدا

غب

غب
روز در میان بر آب آمدن شتران: غبت الابل غباً و غبوباً، میان روز آمدن بر قوم: غَب َّ فلان ٌ عن القوم، و یقال فلان لا یغبنا عطأه،یعنی هر روز بی فاصله می بخشد، بدبوی شدن گوشت: غب اللحم، شب گذاشتن نزدیک کسی: غب عندنا. و منه: قولهم رویدالشعر یغب، به آخر رسیدن کارها: غبت الامور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا