جدول جو
جدول جو

معنی سارخک

سارخک
پشه، حشره ای ریز و بال دار از خانوادۀ مگس که نیشی خرطوم مانند دارد و بدن انسان را نیش می زند، سارشک برای مثال نیم سارخکی چو در نمرود شد / مغز آن سرگشته دل پردود شد (عطار - ۳۱۲)
تصویری از سارخک
تصویر سارخک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سارخک

سارخک

سارخک
پشه. سارشک. (جهانگیری) (رشیدی). پشه. بتازی. بعوضه. (شرفنامۀ منیری). پشه و بعربی بق گویند. (برهان) : و بیشتر این عجایب در همه حیوانات موجود است از سارخک درگیر تا پیل. (کیمیای سعادت). بلکه اگر همه اهل عالم فراهم آیند تا عجایب علم و حکمت وی بتمامی در آفرینش مورچه ای یا سارخکی بدانند نتوانند. (کیمیای سعادت). و رحمت وی در حق مورچه و هر سارخکی تا به آدمی رسد. (کیمیای سعادت). و این لطف و عنایت نه به آدمی کرد تنها، بل با همه آفریده ها، تا سارخک و زنبور و مگس. (کیمیای سعادت). و اگر سارخگی بروی مسلط کند در دست وی هلاک شود. (کیمیای سعادت). و خدای عالم بلطف و رحمت خویش صد چندان عنایت دارد بدین حشرات مختصر که وی را الهام دهد، تا بداند که غذای وی خون است، و وی را و سارخک را الهام دهد. خرطومی تیز و باریک و مجوف بیافرید تا بپوست فروبرد و خون می کشد. (کیمیای سعادت). در مرو سارخک و پشه و رشته باشد. (تاریخ بیهق).
جائی که هزار عرش یک خار خس است
مشتی سارخک ار نباشد چه شود.
عطار.
ز آتش رویش چو یک اخگر بصحرا اوفتاد
هر دو عالم همچو سارخکی از آن اخگر بسوخت.
عطار.
جائی که پیلان را پهلو بهم سایند سارخکی
چند فروشوند باکی نبود. (تذکره الاولیاء).
به پیش آفتاب نامبردار
چه سارخک و چه پیل آید پدیدار
نه خود پیلی وگر خود پیل گیری
چو نمرودی بسارخکی بمیری.
عطار (اسرارنامه از جهانگیری، انجمن آرا، آنندراج).
نیم سارخکی چو در نمرود شد
مغز او سرگشته، دل پردودشد.
عطار (از رشیدی).
کرد روزی چند سارخکی قرار
بر درختی بس قوی یعنی چنار.
(مصیبت نامه چ نورانی وصال ص 161). رجوع به سارشک شود
لغت نامه دهخدا

سارخک

سارخک
مؤلف برهان آرد: بعضی بکسر ثالث و سکون خای نقطه دار گفته اند بمعنی نیش پشه و کنه. (برهان). وظاهراً اصل همان سارخک (مذکور در مادۀ قبل) است
لغت نامه دهخدا

ساروک

ساروک
مخلوطی است از آهک و خاکستر یا ریگ که در آب بمرور جذب انیدریک کربنیک کند و آهکش به صورت سنگ آهک که محکم و پایدار است در میاید و آن جهت ساختن حوض آب انبار گرمابه و بنای خانه به کار رود سارو. یا ساروج آبی ترکیب نوعی آهک با آب است که حرارت چندانی متصاعد نمیکند و حجمش نیز آن قدرها زیاد نمیشود اگر مواد خارجی آهک بیش از. 5، تا. 6، باشد آهک حاصل تیره رنگ است و با آن ساروج تهیه میکنند
فرهنگ لغت هوشیار

ساروک

ساروک
سار، پرنده ای کوچک و سیاه رنگ و حلال گوشت و بزرگ تر از گنجشک، شارَک، شارو، شار، سارَک، سارَج، ساری، ساسَر
ساروک
فرهنگ فارسی عمید

سارشک

سارشک
پشه، حشره ای ریز و بال دار از خانوادۀ مگس که نیشی خرطوم مانند دارد و بدن انسان را نیش می زند، سارخک
سارشک
فرهنگ فارسی عمید

سارشک

سارشک
سارخک. پشه. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (شعوری). بعوضه. بق:
سارشک پیل را به سنان برزمین زند
لیکن نه مرد پنجه و بازوی صرصر است.
اثیرالدین اخسیکتی (از جهانگیری، رشیدی، انجمن آرا، آنندراج).
نیم سارشکی چو در نمرود شد
مغز آن سرگشته دل پردود شد.
عطار (از شعوری).
رجوع به سارخک شود
لغت نامه دهخدا