جدول جو
جدول جو

معنی رو آمدن

رو آمدن
بالا آمدن، روی چیزی ایستادن، ترقی کردن، رشد کردن، جلوه کردن، به جاه و مقام رسیدن
تصویری از رو آمدن
تصویر رو آمدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رو آمدن

رو آمدن

رو آمدن
در تداول عامه، ترقی کردن پس از آنکه در مقامی پست بوده است. ترفیع رتبه پیدا کردن پس از آنکه در درجه نازل بود. عقب ماندۀ در شؤن دولتی و غیره ترقی کردن. پس از زیردستی و پستی ترقی پیدا کردن. رجوع به رو شود
لغت نامه دهخدا

ور آمدن

ور آمدن
برآمدن، بالا آمدن، کنده شدن و جدا شدن چیزی از جای خود
ور آمدن
فرهنگ فارسی عمید

ور آمدن

ور آمدن
کنده شدن، جدا شدن، آماده شدن خمیر برای پخت نان، برآمدن، مقابله کردن، چاق شدن
ور آمدن
فرهنگ فارسی معین

بو آمدن

بو آمدن
بو شنیدن. به مشام رسیدن بو. پراکنده شدن بو چنانکه ببویند آن را:
گر از حدیث تو کوته کنم زبان امید
که هیچ حاصل از این گفتگو نمیآید
گمان برند که در عودسوز سینۀ من
نبود آتش معنی که بو نمی آید.
سعدی.
لغت نامه دهخدا

روا آمدن

روا آمدن
خوش آمدن. موافق میل بودن. مطبوع و مقبول آمدن. خوش آیند بودن. رجوع به روا شود:
یکی آرزو کن که تا از هوا
کجا آید اکنون فکندن روا.
فردوسی
لغت نامه دهخدا