معنی راحت طلب - فرهنگ فارسی عمید
معنی راحت طلب
- راحت طلب
- آنکه بیکاری و آسایش را دوست دارد، خواستار آسودگی
تصویر راحت طلب
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با راحت طلب
راحت طلب
- راحت طلب
- جوینده آسودگی و مجازاً جوینده فراغت و بیکاری، بیعار و تنبل، آسایش خواه
فرهنگ لغت هوشیار
راحت طلب
- راحت طلب
- جویندۀ آسودگی و مجازاً جویندۀ فراغت و بیکاری. بیعارو تنبل. (از ناظم الاطباء). آسایش خواه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رامش طلب
- رامش طلب
- طلبندۀ رامش. خواهندۀ رامش. خواهندۀ عشرت و طرب و شادی. شادی خواه. عشرت طلب. جویندۀ خوشی. رامشجو. رجوع به رامشجوی و رامشخواه در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
ریاست طلب
- ریاست طلب
- طالب سروری و مهتری. ریاست جوی. (یادداشت مؤلف). کسی که دوستدار ریاست و سروری باشد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا