چرب زبانی. چرب سخنی. چرب گفتاری. شیرین سخنی و خوش زبانی. فصاحت: همه چیزیت هست از خوبروئی ز شیرین شکری و چرب گوئی. نظامی. فسانه بود خسرو در نکوئی فسونگر بود وقت چرب گوئی. نظامی. ، چاپلوسی. تملق. زبان بازی، فریبندگی. رجوع به چرب زبانی و چرب سخنی و چربگو و چربگوی شود
چرب زبانی. خوش سخنی. نرم گفتاری، چاپلوسی و خوشامدی و تملق. (ناظم الاطباء). زبان بازی. مردم فریبی: چرب سخنی دوم جادوئیست. (قابوسنامه). رکیک اندیشه را... چرب سخنی دست نگیرد. (کلیله و دمنه). رجوع به چرب سخن و چرب زبانی شود
آخورچربی. فراخ عیشی. پرنعمتی: همت خاقانی است طالب چرب آخوری چون سر کوی تو هست نیست مزیدی بر آن. خاقانی. ، فراوانی علف و علیق چهارپایان: رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب رفت به چرب آخوری گنج روان در رکاب. خاقانی. رجوع به آخور چرب و چرب آخور شود