جدول جو
جدول جو

معنی پیشگه

پیشگه
پیشگاه، پیش تخت پادشاه، جلو ایوان، آستانه، درگاه
تصویری از پیشگه
تصویر پیشگه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیشگه

پیشگه

پیشگه
صدر مجلس: نهادند بر پیشگه تخت عاج همان طوق زرین و پیرایه تاج. (شا. لغ)، پادشاه سلطان، تخت مسند پیشگاه، کرسی و صندلیی که در پیش تخت (سلطان یاامیری) نهندپیشگاه، صحن سرای و خانه فضای جلو عمارت پیشگاه، فرشی که پیش خانه افکنند زیلوچه پیشگاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشگه

پیشگه
مخفف پیشگاه است... درتمام معانی. (از برهان). صدر. صدر مجلس. جای نهادن تخت. پیشگاه. (جهانگیری). مقابل پایگاه:
نهادند بر پیشگه تخت عاج
همان طوق زرین و پیرایه تاج.
فردوسی.
مجلس و پیشگه از طلعت او فرد مباد
که ازو پیشگه و مجلس با فر و بهاست.
فرخی.
بر آن پیشگه تختی از لاجورد
گهر در گهر ساخته سرخ و زرد.
اسدی.
بی هیچ علم و هیچ خردمندی
در پیشگه نشسته چو لقمانی.
ناصرخسرو.
من رانده به هم، چو پیشگه باشد
طنبوری و پایکوب و بربط زن.
ناصرخسرو.
هر که با جان نایستاد به رزم
دان که در پیشگه بحق ننشست.
مسعودسعد.
بهرام فلک را ز پی قبله و قبله
چون پایگهش پیشگه هیچ مهی کو.
سنائی.
خانه هر که روی پیشگه خانه تراست
لیکن آن خانه کجا دست نهی بر دیوار.
سوزنی.
عزلت گزین ز پیشگه گیتی
کان پیشگاه بازپسان دارند.
خاقانی.
پس نشین از صدور کز کشتی
جز پسین جای پیشگه نکنند.
خاقانی.
ستاده قیصر و خاقان و فغفور
یک آماج از بساط پیشگه دور.
نظامی.
داماد و دگر گروه را خواند
در پیشگه بساط بنشاند.
نظامی.
نکیسا را بر آن در برد شاپور
نشاندش یک دو گام از پیشگه دور.
نظامی.
، تخت. اورنگ:
که فرسوده بودند بسیار شاه
بدیده بسی شاه بر پیشگاه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشگهی

پیشگهی
ریاست پیشوایی پیشگاهی: هنرت باید از آغاز اگر نه بیهنری محال باشد جستن مهی و پیشگویی. (ناصرخسرو) توضیح در دیوان ناصر 489 چنین است: محال باشد جستن کمی و بیش و بهی، پادشاهی سلطنت پیشگاهی، آنچه روزه دار بوقت افطار خورد پیشگاهی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشگاه

پیشگاه
پیش تخت پادشاه، جلو ایوان، آستانه، درگاه، برای مِثال فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید / شرمنده رهرویی که عمل بر مجاز کرد (حافظ - ۲۷۴)
پیشگاه
فرهنگ فارسی عمید