جدول جو
جدول جو

معنی بیگانه رو

بیگانه رو
کسی که به ظاهر بیگانه به نظر آید، نااهل، اغیاررو
تصویری از بیگانه رو
تصویر بیگانه رو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بیگانه رو

بیگانه رو

بیگانه رو
مُرَکَّب اَز: بیگانه + رو، با وضع و حالت غریبان. غیرآشنا. اجنبی:
ور بخرگه بگذرد بیگانه رو
حمله بیند از سگان شیرانه او.
مولوی
لغت نامه دهخدا

بیگانه خوی

بیگانه خوی
مُرَکَّب اَز: بیگانه + خوی، آنکه عادت و خوی بیگانگان دارد. با خوی دشمنان:
ازین آشنایان بیگانه خوی
دورویی نگر یکزبانی مجوی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

دیوانه رو

دیوانه رو
شخصی را گویند که مانند دیوانه ها سلوک کند و براه رود. (برهان) (از آنندراج). این ترکیب در ناظم الاطباء (دیوانه دو) آمده و ظاهراً سهو است. (یادداشت لغتنامه)
لغت نامه دهخدا

میانه رو

میانه رو
کسی که در هیچ کاری افراط و تفریط نکند، میانه گیر
میانه رو
فرهنگ فارسی عمید

میانه رو

میانه رو
آن که در هیچ کاری افراط و تفریط نمی کند. (ناظم الاطباء). معتدل که نه به افراط گراید و نه به تفریط. معتدل درعقاید و اعمال. متوسطالسیر. (یادداشت مؤلف). متوسطدر افعال و اقوال. (آنندراج). مقتصد، میانه رو در نفقۀ عیال یعنی نه مسرف و نه تنگ گیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا