جدول جو
جدول جو

معنی بوی دان

بوی دان
ظرفی که در آن عطر و چیزهای خوشبو بگذارند، عطردان
تصویری از بوی دان
تصویر بوی دان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بوی دان

بوی دان

بوی دان
ظرفی را گویند که در آن چیزی از عطریات کرده باشند، (برهان)، ظرفی که در آن چیزهای معطر نهند، (فرهنگ فارسی معین)، ظرفی که در آن عطر و بوی خوش کنند و آنرا بعربی جونه گویند، (آنندراج) (انجمن آرا) (از رشیدی)، جونه، سلۀ خرد عطاران که چرم بر آن کشیده باشند، (منتهی الارب)، جونه، (نصاب الصبیان) (زمخشری)، عتیده، (مهذب الاسماء)، طبله، عطردان
لغت نامه دهخدا

بوی دار

بوی دار
دارندۀ بوی، (آنندراج)، با بو و دارای رایحه، (ناظم الاطباء)، دارای بو، دارای رایحه، بابوی، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

بوی دادن

بوی دادن
رایحه داشتن و بیشتر در رایحه های بد و نتن استعمال میشود. (ناظم الاطباء). از خود بوی متصاعد کردن:
تا صبر را نباشد شیرینی شکر
تا بید بوی ندهد بر سان داربوی.
رودکی.
نباشد در او زخم دل بی سرشک
که سودای نقدش دهد بوی مشک.
میرزا وحید (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا