جدول جو
جدول جو

معنی نقش بندیه

نقش بندیه
سلسله ای از صوفیه منسوب به شیخ بهاءالدین نقشبند
تصویری از نقش بندیه
تصویر نقش بندیه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نقش بندیه

نقشبندی

نقشبندی
نقاشی، گلدوزی: و در کارخانه قریحت نقش بندی دیبای سخن زیبا کردند، زر دوزی، تمهید امور توطئه: با صابت فکر و صدق فراست و نقش بندی و حیلت گری موصوف بود، منسوب بفرقه نقشبند
فرهنگ لغت هوشیار

نقشبندی

نقشبندی
صنعت نقاشی و زردوزی و گلدوزی. (ناظم الاطباء). نگارگری. نقاشی. (یادداشت مؤلف). عمل نقشبند. رجوع به نقشبند شود: چین بن یافث... نقشبندی و جامه ها بافتن مردم را بیاموخت. (مجمل التواریخ).
شعری به خوش خیالی چون چاشنی وصل
کلکی به نقشبندی چون صورت خیال.
مجد همگر.
ببین در آینۀ جام نقشبندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی.
حافظ.
- نقشبندی کردن، نقاشی کردن. زینت دادن. به نقش و نگار آراستن. مجسم و مصور کردن:
معانی را بدو ده سربلندی
سعادت را بدو کن نقشبندی.
نظامی.
پادشاهی نه به دستور کند یا گنجور
نقشبندی نه به شنگرف کند یا زنگار.
سعدی
لغت نامه دهخدا

نقشبندی

نقشبندی
نقشبندیه. نام یکی از سلسله های صوفیه است که منسوب و پیرو خواجه محمد بهاءالدین نقشبنداند. رجوع به نقشبند شود
لغت نامه دهخدا