معنی ناخن کشیدن ناخن کشیدن چیزی را با ناخن خراشیدن، کنایه از دو به هم زنی، ناخن زدن تصویر ناخن کشیدن فرهنگ فارسی عمید
دامن کشیدن دامن کشیدن دامن بر زمین کشیدن هنگام رفتن، کنایه از راه رفتن با ناز و تکبر، کنایه از اعراض کردن و خود را از کسی یا چیزی دور داشتن فرهنگ فارسی عمید
عنان کشیدن عنان کشیدن زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن فرهنگ فارسی عمید
ناخن پریدن ناخن پریدن بیرون افتادن ناخن بسبب ضرب چوب: زحمت خود می دهد هر کس دل آزاری کند چوب گل مامیخوریم وناخن اومی پرد. (محمدقلی سلیم) فرهنگ لغت هوشیار
ناوه کشیدن ناوه کشیدن حمل ناوه وزنبه گل: برگیرکنندوتبروتیشه وناوه تاناوه کشی خارزنی گردبیابان. (خجسته. لفااق. 91) فرهنگ لغت هوشیار