معنی گران خسب گران خسب آنکه دیر به خواب رود و دیر بیدار شود، گران خواب، برای مثال صبح گران خسب سبک خیز شد / دشنه به دست از پی خون ریز شد (نظامی۱ - ۳۵) تصویر گران خسب فرهنگ فارسی عمید
گران خسب گران خسب آنکه دیر بخواب رود و دیر بیدار گردد گران خواب: صبح گران خسب سبک خیز شد دشنه بدست از پی خونریز شد، (نظامی) فرهنگ لغت هوشیار
گران خسب گران خسب دیر بخواب رو. دیررونده به خواب: صبح گران خسب سبک خیز شد دشنه به دست از پی خونریز شد. نظامی لغت نامه دهخدا
گران خیز گران خیز آنکه دیر از جا برخیزد، دیرجنب، برای مِثال از گران خیزان خواب صبح فصل گل مباش / می رسد خوابی که بیداری فراموشت شود (رضی دانش - لغتنامه - گران خیز) فرهنگ فارسی عمید
گران دست گران دست کسی که کار را بتانی و کندی انجام دهد مقابل سبک دست سبک پای: مهترند آنچه زان گران دستند کهترند آنچه زان سبک پایند. (مسعود سعد) فرهنگ لغت هوشیار
گران جسم گران جسم گران تن تنومند آنکه جسمی گران دارد گران تن، وزین سنگین، کسی که گرانیی در جسم او بر اثر بیماری پدید آمده فرهنگ لغت هوشیار
گران جسم گران جسم سنگین، سنگین وزن، کنایه از بیمار یا سال خورده که زمین گیر باشد، گران تن فرهنگ فارسی عمید